مسأله الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت
مرتضی رحمانی
شاید نزدیک به ده سال است که از مطرح شدن الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت گذشته و بهجز نظراتی خاص چیزی دیده نشده است. احتمالا گفته شود هنوز این نظریات در عمل جاری نشده که بخواهیم قضاوت کنیم ولی ما سخن از شرایط تحقق الگو میزنیم. اکنون که اقتصاد کشورمان بحرانی گشته، شاید فرصتی مناسب است تا خود را محک بزنیم تا ببینیم الگویی که ما از آن سخن می گوییم ـ نه آنگونه که مطرح گشت ـ با این شرایط تحققپذیر است و یا اینکه فقط نوشتههایی بر روی کاغذ هستند و بعدها بخواهد همانند سند چشمانداز نقش ایفا کنند.
چرا چشمانداز نتوانست بر روی اسناد زیردستی خود همانند برنامههای توسعه تأثیر گذارد! و اینگونه است که انگار هرچه به اسناد زیردستی نزدیکتر میشویم واقعیت زندگی و نظاممان را بیشتر لمس میکنیم؛ حتی برنامههای توسعه معنای اصلی خود را ندارند و به قول یکی از فیلسوفان کشورمان برنامهی توسعهی ما برنامهی بودجه است.
بنابراین در این شرایط بی تأثیر ی آیا نوشتن الگوی پیشرفت معنادار است؟ چرا کسانی که دغدغهی جامعهی خود را دارند و در این زمینه نظر میدهند توجهی به واقعیت زندگی و نظام خود نمیکنند؟ شاید کسی بگوید این سؤال بیمعناست؛ زیرا کسی که دغدغهی جامعهی خود را دارد پس نظر به آن داشته که اینگونه به هول و ولا افتاده است. پس اشکال ما از کجاست؟ آیا محتوای ما درد جامعهی ما را نمیشناسد و درک نمیکند؟ آیا این علوم انسانی که از آن سخن میگوییم متناسبِ مسائل ما نیست و اگر نباشد علوم دیگری برای حل معضلاتمان در دسترس نیست؟ و شاید که ما از مسائلمان شروع نمیکنیم که اینگونه به انتزاع میرویم. آیا نظام برنامهریزی و نهادهای متکفل دارای نقص هستند؟ و شاید ما احساس نیاز به الگو را پیدا نکردهایم. اگر از یک حکیمی پرسیده شود که کدام از اینها دلیل تحقق نیافتن الگوی پیشرفت است شاید بگوید همهی اینها و هیچ کدام از اینها. ما که این همه را میفهمیم به آنها باید بپردازیم و شرایط کنونی و نسبتش را با تحقق الگوی پیشرفت بررسی کنیم تا شاید آن هیچ خود را بنمایاند. بنابراین برای تحقق الگو باید شرایط تحقق آن را شناخت و صرف بحث کردن در مورد خود او ما را به جایی نمیرساند.
منبع : سوره اندیشه
- ۹۴/۰۳/۰۲