جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم
(برداشت مختصری از کتاب « جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم» از استاد اصغر طاهر زاده)
محمود دین پرور
به اعتقاد نویسنده یکی از مهمترین مؤلّفهها برای شناخت انقلاب اسلامی فهم جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی است و برای فهم جایگاه اشراقی آن در جهان کنونی نیز، باید بتوانیم در عین توجّه به افقها و آرمانهای انقلاب، سیطرهی جریان حاکم بر جهان یعنی مدرنیته را خوب بشناسیم. در این راستا میتوان به رودر رویی دو تفکّر و فرهنگ مخالف هم، یعنی مدرنیته و تشیّع، در اوایل قرن بیست و یکم اشاره کرد که شناخت مبانی و اهداف و بسترهای شکلگیری هرکدام برای شناخت جایگاه کنونی انقلاب اسلامی ضروری مینماید.
مدرنیته در واقع تفکّر و فرهنگی است که سعی دارد تمام مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع بشری را بر اساس نظامی سکولار و منقطع از وحی و معنویّت تعریف کند و بر چنین اساسی شکل دهد. تمدّنی که سعادت بشری را در توجّه صِرف بشر به زمین و تکیه بر عقل خود بنیادش برای تصرّف هرچه بیشتر در طبیعت و نگاه ابزاری به انسان جهت بهرهوری بی حدّ و اندازهی مادّی میداند.
به عبارت دیگر بدونِ توجّهِ به سنن الهی جاری در عالم به جای هماهنگی و اُنس با طبیعت سعی در تصّرف در آن کرده است و با نادیده گرفتن فطرت الهی و حقیقت طلب انسان، نهایت تلاش خود را میکند تا به بشر این تصوّر را القاء کند که راه نجات و سعادتش را باید فقط در فرهنگ مدرنیته جستوجو کند. امّا باید گفت که این تمدّن به «تمامیّت» خود رسیده است؛ یعنی هرآنچه را باید ارئه میداد، ارائه دادهاست ولی همانطور که عرض شد به دلیل غفلت از سُنن الهی جاری در عالم و فطرت انسان، دوچار بحرانهای بسیاری شده است و بشر امروز _در حالی که در ظلمات ناشی از این تمدّن به حال خود رها شده است_ از فرهنگ مدرنیته به ستوه آمده و در دیگر آن را جوابگوی نیازهای فطرت سعادت طلب و حقیقتجوی خود نمیداند و در جستوجوی راهی برای برون رفت از این عالم وَهمی و غربی است.
در چنین شرایطی زمینه برای ظهور انقلابی فراهم شد که به افق و آرمانی دیگر توّجه دارد و در پی بازگشت به حقیقت و اتّصال زمین به آسمان است؛ تا هم بتواند بحرانهای حاصل از نگاه سوبژکتیو غربی را حل کند و هم جوابگوی فطرت کمال طلب انسانها باشد و بر این اساس تمدّنی خاص را شکل دهد که بتواند بشر از خود بیگانه و گم گشته در ظلمات عالم مدرن را از خواب غفلت بیدار کند و با محو کردن حجابهای ظلمانی راه سعادت حقیقی بشر را که در اتّصال به آسمان معنویّت به او نشان دهد. طبیعتاً چنین انقلابی باید به منبعی آسمانی و الهی متّصل باشد تا بتواند راه حل برون رفت از بحرانهای عالم غربی را به بشر بحران زدهی امروز معرفی کند و راه سعادتش را در همهی عرصههای زندگی تـأمین کند. پس نیازمند دین کامل و تحریف نشدهای هستیم که بنا به شواهد متقن تاریخی و عقلی و نقلی فقط دین اسلام و به طور خاص مکتب تشیع دارای چنین ذات و خاصیّتی است.
امروزه چنین تفکّری در بستر انقلاب اسلامی ظهور پیدا کرده است و با توجّه به آنچه گفته شد؛ انقلاب اسلامی بستری است که در ذاتش اوّلاً توان تمدّن سازی خاصّی را دارد و ثانیاً آمده است تا رابطهی بریدهی انسان ازآسمان معنویت را دوباره احیاء کند و متذکّر ذات آسمانی انسان شود. به همین خاطر هم روز به روز در حال منتشر کردن خود در جهان و تسخیر قلوب انسانهایی میشود که به دنبال گمشده و راه سعادت حقیقی خود میگردد.
روشن است که چنین انقلابی باید بر شخصیّتی اشراق شود که جلوتر از زمان باشد و زودتر از دیگران نیاز زمانهی خود را تشخیص دهد؛ یعنی بتواند در «وقت» حضور داشته باشد و روح زمانهی خود را بشناسد. به همین دلیل هم است که در شرایطی که جهان تحت سیطره ی فرهنگ مدرن به پیش میرود و کسی خارج از فضای آن نمیاندیشد؛ به واسطهی اشراق الهی انقلاب به قلب امام خمینی (ره) ، ایشان روح زمانهی خود را میشناسد و در «وقت» حضور پیدا میکند و از چیزی سخن میگوید که بشر تا آن زمان از آن غافل بود و و جهتی مخالف با جریان زندگی بشر جدید داشت. امّا چون این انقلاب موافق فطرت بشر بود، به سرعت به قلوب جویندگان حقیقت اشراق شد و انقلابی شکل گرفت که جهت همهی انقلابهای بعد از خود را نیز تغییر داد. انقلاب اسلامی، در دورانی که باطل لباس حق بر تن کرده است چهرهی مختلف آن را دارای ذاتی مشترک هسنتد آشکار میکند و جانهای آگاه را از بیتاریخی نجات میدهد و به همراهی با جریان حق وارد میکند.
انقلاب اسلامی در واقع حقیقتی است که همچنان که به قلب بنیانگذار آن اشراق شد به سراغ سایر ملت هایی که در جست و جوی فطرت خود هستند، خواهد رفت تا آنها هم از ظلمات فرهنگ مدرنیته بیرون بیایند و بتوانند زندگی زمینی خود را به عالم قدسی وصل کنند. یعنی میتوان ادعا کرد که انقلاب اسلامی به عنوان اشراقی بر همه ی قلوب تجلی مینماید. امّا اگر در چنین شرایطی کسی نتواند فضای حاکم بر جهان را بشناسد و چنین تصوّری از انقلاب نداشته باشد؛ یعنی نتوانید به جایگاه اشراقی آن در فضای مدرنیسم پی ببرد و انقلاب را صرفاً یک انقلاب سیاسی بداند، از همراهی با آن محروم میشود و بیتاریخ خواهد ماند. زیرا انقلاب اسلامی،انقلابی حقیقی و حقیقیترین انقلاب زندگی بشر است، و چون انقلابی است که بشر را به فطرت خود باز میگرداند همراهی آن فقط از عهدهی کسانی بر میآید که رو به سوی فطرت خود دارند و طالب بازگشت آن شده اند.
- ۹۲/۰۳/۱۶